Sunday, October 14, 2012

یازده


همه جا ازش به عنوان سیاره سیزدهم یاد می شد. حتی بعد از اینکه این حقیقت بر همه مسجل شده که پلوتون سیاره نیست و منظومه شمسی تنها یازده سیاره دارد هم دیگر کسی حوصله نداشت آن نور قرمز رنگی را که بعضی شب ها در کناره های جزیره دیده می شد را سیاره دوازدهم صدا کند. آخر آن همه آدم سالخورده جزیره سال ها عادت کرده بودند که به پیاده روی های شبانه آدام لقب سیاره سیزدهم را بدهند. اولین بار یکی از آدم های جزیره از بالای یک تپه ای تصویر نور قرمز را بر روی آب دیده بود و با خودش فکر کرده بود که حتماً رنگ قرمز از سیاره زهره است که بر روی آب افتاده بود ولی بعد یادش آمده بود که آن زمان موقع دیدن سیاره زهره نیست و با خودش به این فکر افتاده بود که یا نور از سفینه فضایی است و یا یک جسم فضایی قرمز رنگ جدیدی در آسمان پیدا شده است. بعد یک هو ترسیده بود از فکر موجودات بیگانه و این حرف ها و رفته بود خانه. ولی فردا توی قهوه خانه کوچیک جزیره حرف اون نور قرمز تو دهن همه بود و این اسم سیاره سیزدهم هم از همون جا اومده بود. اول به صورت شوخی آدم ها ازش یاد کرده بودند و کم کم دیگر برای همه جا افتاده بود. بعد که تازه همه داشتند با جدیت راجع به موضوع حرف می زدند آدام از در اومده تو و یک هو وسط همه بحث ها گفته بود که سیاره کودومه اون من بودم که داشتم تو آب های کنار دریاچه دنبال ماهی می گشتم. حالا اینکه چرا باید با اون چراغ قرمز رنگ روی سرش دنبال ماهی می گشت و یا اینکه چرا اصلا باید نور چراغ قرمز می بود چیزهایی که بود آدام اون روز برای کسی نگفت. تنها چیزهایی هم که آدم ها بعدتر فهمیدند این بود که هر سه شنبه آدام چراغ را روی سرش می گذاشت و قسمتی از کناره های جزیره را زیر پا می گذاشت. بعضی وقت ها جنوب، بعضی وقت ها شرق گاهی هم شمال غربی. آن اول ها ماجرا داغ بود، هر کسی چیزی می گفت. شایعه زیاد شده بود، می گفتند دارد به موجودات فضایی این جوری علامت می دهد. بعضی ها می گفتند دنبال یک ماده خاصی می گردد که به رنگ قرمز انعکاس خاصی دارد و از این جور حرف ها. بعد ها دیگر برای مردم عادی شد و چیزی خاصی نمی گفتند بجز همان شوخی مرسوم سیاره سیزدهم که گاه و بی گاه وقتی غربیه ای به شهر می آمد برایش تعریف می کردند. ولی هیچ کس هیچ وقت نفهمید که آدام تنها برای انعکاس رنگ قرمز در آب اینکار می کرد. یک جور خوبی دیوانه اش می کرد. همانطور که آنجا کنار آب می ایستاد و آب قرمز رنگ نگاه می کرد و محو تماشایش می شد. این شده بود تفریح تنهاییش. چیزی که در این دنیا تنها برای خودش بود و نه هیچکس دیگر.

No comments:

Post a Comment