Saturday, October 13, 2012

ده



لری این را چسبانده بود پشت در دستشویی  زیرش هم نوشته بود که اگر هنوز راجع به آن هدفون بالای سرت سوال داری، پس باید بیشتر فکر کنی. همیشه می گفت دلش خیلی وقت است برای نوارهای کاست تنگ شده است. می گفت چند سالی است که دارد یک مجموعه موسیقی جمع می کند که برایش کاربرد خاصی دارد و اگر الان دوران نوارهای کاست بود همه شان را روی یک نوار می ریخت و می داد به هر آدمی که خیلی دوستش دارد. ولی می دانست که دیگر دوران این کارها نیست، سال هاست که آدم ها تنها موسیقی را از اینترنت پیدا می کنند و هر کسی همه چیز را روی میوزیک پلیر فردی اش گوش می دهد، حتی دیگر از سی دی هم کمتر استفاده می شود. به هر حال این چیزی بود که چند وقتی بود که بهش فکر می کرد و دلش می خواست. ولی برای همین بیشتر آن گلچین موسیقی اش را برای خودش نگه داشته بود. گاهی وقت ها، مثل آخرین دفعه که این آهنگ را به مجموعه اش اضافه کرده بود، به دوستانش آهنگ را معرفی می کرد ولی دیگر حس مجموعه بودن را نداشت. موسیقی هایی که جمع کرده بود همه یک ویژگی مشترک داشتند، همه می توانستند زمان را برایش نگه دارند. می توانستی موسیقی را شروع کنی و همین طور به گوش دادنش ادامه دهی بدون اینکه کارخاصی بکنی. می توانستی بنشینی یک گوشه و آن آهنگ را بگذاری روی تکرار و همین طور یک گوشه بنشینی. برای همین هم آن هدفون را گذاشته بود توی دستشویی. می گفت توی وان که دراز می کشی و یکی از آنها را می گذاری تا برایت تکرار شود، انگار که در همان حال جاودانه می شوی، در همان لحظه در همان آهنگ.

No comments:

Post a Comment